تپه سنگ از لحظهای که مردی به آن فکر میکند و تصویر کلیسای جامع را در درون خود میبیند، دیگر سنگ نیست.
آنتوان دو سنت اگزوپری
جرقّه نوشتن چیست؟
دیدن کلمه جرقّه من را یاد آتش و سنگ چخماق میاندازد. از سایش این دو سنگ بارقهای بر میخیزد که جنس مستعد آتش را، میسوزاند. حالا میماند که بگوییم جرقّهٔ نوشتن چیست؟چشمان ما عادت دارند، هزاران موضوع در اطرافمان را ببیند.وقتی این موضوعات به مغزمان سفر می کند، در ذهن گاهی وقتها بیحرکت میماند،ولی زمانی به موضوعی می خورد و جرقهای میزند؛ آن زمان است که بسته به هوشیاری ما آن شعله را میبینیم و آتش می گیریم و یا اصلا نمیبینیم و خنک میمانیم. این را بگویم که این جرقهها نسبت به هر موضوعی شدّتش فرق می کنند. دیدن لبخند کودکی، با تکدّیگری کودکی دیگر با هم در فرم این بارقه فرق می کند. حتی آدمهایی که جرقّه در ذهنشان میزند هم با هم متفاوتند.شعلههای یک نویسنده با یک فرد سبزیفروش هم میتواند با هم فرق داشته باشد.
فرق یک هنرمند با غیر هنرمند در دریافت جرقه
ذهن یک انسان زندهٔ متفکر، قالبا در حال جرقه زدن است.تفاوت یک هنرمند با یک غیرهنرمند عادیی در این است که هنرمند جرقهها را دریافت میکند و غیر هنرمند آن را دریافت میکند، اما به راحتی آن را از دست میدهند. افراد عادی جرقهها را به چیزهای پیش پا افتاده و سبک تبدیل میکنند، چیزهایی برای گپزدن، نقزدن، بهانهگرفتن، دشنام دادن، افسوس خوردن، گریستن ، خندیدن و تایید کورکورانه. اما یک هنرمند اخگرهای دریافت شده را بسته به مقدار انرژی و حرارت، تک تک آنها را اندازه گیری میکند. و در ذهنش بایگانی می کند و روزی آن را به کار میگیرد. نکته مهم در مورد جرقه این است که، می تواند انرژیای باشد که یکی از بینش می برد و یکی دیگر به بهترین نحو آن استفاده می کند. مثلاً نویسنده ای آن شعله به ذهنش می رسد و آن را مینویسد و به دنبال جمعآوری مطالب میرود و مرحله به مرحله آن را کامل می کند و بلاخره روزی منتشر میکند.
جرقه بلا استفاده
به خودی خود این جرقهها برقی ندارند و کاری نمی کنند. این فرد مسئول است که آن را به یک ایده به یاد ماندنی تبدیل میکند.داستان سیب نیوتن معروف و شنیدنی ست. روزی هزاران بار از درختی سیبی میافتد پس به چشم همهی ما میآید. اما این نیوتن بود که سیب را خوب می بیند و بعد آن جاذبه کشف میشود.
تمرینهایی برای پیدا کردن اخگرهای زیبای بیرونی و درونی
- مهمترین راه خوب دیدن اطراف است.
- خوب شنیدن صداها و حرفها.
- خوب بوییدن
- مزهکردن
- لمس کردن
استفاده درست از حس هایمان کمک بسیار زیادی می کند. اگرچه مواردی که در زیر بیان میشود هم جزو همین حسهایمان هستند ولی جزییتر بیان شده اند. که ذهن بتواند تمرکز بیشتری بر روی آن داشته باشد.
۱- بدنبال کشف ناشناختهها باشید.
۲- صفحات صبحگاهی بنویسید.
۳- دفتر مخصوصی داشته باشید که هر چیز تازه ذهنیتان را در آن بنویسید. دفتر کوچک باشد که در همه جا همراه داشتنش ممکن باشد.
۴- اطراف خود را با چیزهایی که دوست داریم پر کنیم.
۵- ۱۰۰ فهرست از کارهایی که دوست دارید یا ندارید بنویسید.
۶- شلیل خود را پیدا کنید.
منظور از میوه، همان چیزی است که تخیل شما را بر میانگیزد. میتواند هر چیزی باشد.
۷- تابلویی درست کنید که به شما یاد آوری کند شما چه کسی هستید و خواهید بود.
۸- تخیل خود را به کارگیرید.
۹- در تمرینات خلّاقانه شرکت کنید.
۱۰- با گل و گیاه ارتباط برقرار کنید.
۱۱- کتاب ها و مقالههایی از خاطرات دیگران را بخوانید.
۱۲- با کودکان صحبت کنید.
۱۳- دستاوردهای گذشته را مرور کنید.
۱۵- تغییرات زندگی را بپذیرید.
قدر دان بارقهها باشیم
مطمئناً جرقههای مختلفی از خیابان ذهنمان میگذرد. مهم دیدن آنهاست ولی آنچه که بسیار باید به آن توجه شود؛ چگونگی برخورد با آن شعله هاست. باید صبورانه این مراحل جرقّه به ایده و عمل کردن به آن در نظر گرفته شوند. تا از خستگی و ملال پرهیز شود و این راه برای ما شیرین و دستیافتنی شود.
2 پاسخ
چه موضوع خوبی بود.
گلی جان خیلی نثرتون قویتر شده. بهتون تبریک میگم
ممنون لیلای عزیزم چقدر خوشحال شدم که متنم رو خوندید. شما نویسندهی با ذوق و دوستداشتنی هستید.