زمان کجاست؟
میدانید زمان کجاست؟ در دستهای ما؟ در ساعت؟ در هوا؟ در ذهن؟ در خورشید؟ در ماه؟ در کهکشان؟ در تقویم؟ همیشه بدنبال زمان هستیم. چه زود دیر میشود. چه زود میرود. چه زود پیر میشویم. چه زود گذشت. چه زمان خوبی بود. چقدر این وقتها کم بود. انگار با زمان همیشه نوعی افسوس و آه همراه است. به نظر شما اینگونه نیست؟
زمان من
به نظر شما زمان همین ساعتیست که میرود؟ من میگویم نه. چون زمان همان چیزیست که تو در آن حضور داری و احساسش میکنی. در سرچ گوگل برای مدیریت زمان چندین مقاله بود. آن را خواندم ولی حرف من فرق میکند. زمان من با زمان آنها فرق میکند.
داستان زمان من
وقتی دلم میخواهد، زمان دیگر برایم مفهومی ندارد. به آن چیز میرسم.تنها زمان بهانهای میشود که آن کار را انجام ندهم. میدانی چطوری به این مفهوم رسیدم، برایتان میگویم.
برایم در مورد احوالپرسی عزیزانی که میگویند وقت نداشتم که حالتان را بپرسم، دروغی محض است. چون این حرف هم بهانههایی است به خاطر نداشتن زمان، میآوریم. ما همیشه زمان را بهانه میکنیم. اگر با خودمان رو راست باشیم چنین حرفی نمیزنیم. من برای مدیریت زمان راهکار گوگلی ندادم، چون آنها تکراری هستند و استرسآور. تنها روش خودم را میگویم که آن را مزه کنید. چون شربتی شیرین.
دوستی با زمان
۱- لطفن با خود رو راست باشید.
میگویید چه ربطی دارد، رو راستی با زمان. بسیار مهم است چون اگر با خود رو راست نباشی با زمان رفاقتی نداری. خودتان میدانید که برای هرکاری صداقت لازم است. این مطالب تجربهی زیستی خودم است که برای شما میگویم. میخواهی بکارش بگیر یا نه. هر چه هست تو هم میتوانی راهکار زمانی خودت را داشته باشی. رو راستی یعنی اینکه، به خودت راست بگویی، بهانه نیاوری. ما عادت داریم، بسیاری از کارهای انجام نشده را به گردن زمان بیندازیم. خودمان هم خوب میدانیم که زمانش هم داشتیم ولی آن را انجام ندادیم.
۲- چه چیزی را واقعن دوست داری؟
این موضوع بسیار مهم است. با خود خلوت کن و به خودت بگو من چه چیزهایی را دوست دارم که انجامش بدهم. این علاقه باید واقعی باشد وگرنه نمیتوانی با وقت رفیق شوی. وقتی پای صداقت در میان بیاید و با خود بگویی چند چندی؛ آن وقت چیزهایی را که دوست داری را معلوم میکنی. حتا آن چیزها برای خیلیها غیرعادی باشند. این تو هستی که میخواهی زندگی کنی. واقعن من چه چیزهایی را دوست دارم؟ سوالی که شاید ساده به نظر برسد. ولی جواب دادن به آن نصف مسئلهی تو را حل میکند.
۳- بیخیال بسیاری از حرفها و حدیثها باش.
در این راه بسیار چیزهای مختلف میشنوی، که فلانی دیوانه شده، مگر میشود اینگونه زندگی کرد. اگر پوست قوی داری بسمالله. چون این مسیر باید فقط برای خودت باشد. چون تو میخواهی از زمانت بهره ببری. این دوستداشتنها که معلوم شد. هزاران معلم پیدا میشود، یکی میگوید: خوب نیست. دیگری میگوید: این روش موفقیت در آن نیست. پاهایت شل میشود. آن وقت است که باز رفاقت با زمان را از دست میدهی و در جا میزنی.
۴- خوب بخواب
خواب بهترین رفیق زمان است، چون بعدش خوب به راههای درست پا میگذاری.یکی میگوید: صبح زود، یکی دیگر زمان دیگری را میگوید، که بیدار شو. تو برای خودت زمان خودت را تعیین کن. هرجا که خوابت میآید بخواب و هرجا که بازده کارت بالا میرود بیدار باش و لذت ببر. هرکسی زمان خواب خودش را دارد. ما انگار برای هرچیزی شرطی شدیم و به آمار و ارقام توجه میکنیم. مگر نمیگویند: هرکسی در خلقت تنها خودش یکیست و همانندی ندارد. پس چرا برنامهی خوابش، خوراکش باید عین هم باشد. زمان خواب درستت را پیدا کن.
۵- غذاهای خوب بخور
این مورد بسیار ضروری و مهم است و غذای خوب دوست زمان است. غذا منبع انرژی توست. بعضیها با کمی غذا سوخت و سازشان انجام میشود. بعضی ها نه. بنابراین برای خودت لیست غذای مربوط به خودت را داشته باش. این لیست تنها مخصوص خودت است. به آن احترام بگذار.
۶- به ساعت نگاه نکن به شورَت نگاه کن
ساعت یک نوع قرار داد است. برای بند کردن ما. تنها با دیدن ساعت به استرس آدم اضافه میشود. ساعت خودت را بساز. ساعت شور. ساعت شور یعنی کاری که از صمیم قلب انجام میدهی و دوستش داری و در زمانش انجام میدهی.
زمانهای تکراری
همهی ما عادت کردهایم که مطالب همیشگی را ببینیم و بخوانیم، شاید موارد بالا برایتان خندهدار باشد و بگویید : مگر میشود با اینها زمان را مدیریت کرد، با بهتر از اینها نتوانستیم. اینها که چیزی نیستند. ولی من به شما میگویم: دقیقن این چیزهای بیاهمیت مهمترین موارد قابل اجرای زندگی هستند.
در کانال تلگرامی یکی از دوستان خواندم، که او از کتابهای نخوانده، ویسهای نشنیده و زمانهای هدر رفته گلهمند بود. درست میگفت. تنها راه چارهاش آن شوریست که باید پیدا شود. شور زندگی و زندهبودن و مسابقه ندادن و خود را دوست داشتن. لاغرتر باشم، چون خوشتیپترم. صبحها زودتر بیدار شوم، چون میگویند: صبح زود موفقتری. طبق مدیریت زمان کارهایم را چک میکنم. که همه چیز سر وقت انجام شود و آب از آب تکان نخورد.مگر میشود به حرف دیگران اهمیت نداد؟ همهی اینها راه شور زندگی را میبندند. شور که در تو باشد. دیگر خودت هستی و خودت. شوری بدون رقابت، تو بهترین زندگی را میکنی. در کتاب « راه هنرمند جولیا کامرون» به نقل از جوزف کمبل آمده است.
وجد و سرورتان را دنبال کنید تا در جایی که
پیشاپیش هیچ دری وجود نداشت، درها بگشایند.
گاهیوقتها باید برخلاف آب رودخانه شنا کرد. سالها در مسیر رود رفتیم و برایمان مسائل حل نشد و این اما و اگرها ماند. یکبار هم برخلاف برویم ببینیم چه میشود. باور کنید، شور که بیاید، بقیه چیزهایم میآید. تنها برای هرچیزی که در مسیر شما قرار میگیرد، از خود سوال کنید شور زندگیدر آن هست یا نه؟
ادامه دارد…
2 پاسخ
گلی ماندم که از کدام بخش نوشته بگم. بعد گفتم رها باش و از هر بخش دوست داری بگو که اینجا هم قاعده اصلی شورمندی است.
گلی زیبایم در مکانی زیبا و عکسی زیبا و بعد مطلبی که نه تنها دلهرهام نیفزود که بسیار هم شورافزا بود.
راستش گلی جان از سر کنجکاوی سری به مطلبت با این عنوان مریم گریز زدم که مدتهاست از هر مطلبی که بخواهد راجع مدیریت زمان حرف بزند گریزانم چون در من احساسهای منقی ایجاد میکند.
نکاتی که گفتی با واقعیت زیستی ما سازگارتر است تا آن برنامههای جدول حسابی. اینجا فقط باید ورژن خودت را بهتر بشناسی تا بتوانی با روراستی با خود و در مسیر علاقه خود و بیتوجه به نقلهای دیگران و نیز تنظیم ساعت خواب خودت، عادت خوراک خودت به دوستی با زمان برسی. عالی بود این تجارب.
بی صبرانه منتظر ادامه متنت هستم.
مریم عزیزم ممنون وجود پر مهرت که مطالبم را دنبال میکنی. انگار هر از گاهی در بارهی زندگی زیستهمان بنویسیم هم به ما و هم به دیگران بیشتر خوش میگذرد. تا حرفهای تکراری همیشگی. ممنون ر فیق همراه