شادی
کمتر کودکیست که با خنده از شکم مادرش بیرون بیاید، همه گریه میکنند. انگار زندگی شاد نمیخواهند. میگویند: وقتی از بند ناف جدا شدی، فشار اکسیژن بیرون باعث میشود که ریهی نوزاد با گریه آن را تحمل کند و جزو ششداران شود و نفس بکشد. اینگونه از ابتدا میگرییم. کاش بند ناف را با شادی میبریدند.
خندیدن را دوست داری یا گریستن را؟
از کودکیام چیز زیادی بیاد ندارم، که آیا خوش خنده بودم یا خوشگریه. البته الان که خوش خندهام. اما از خندیدن و گریستن فرزندانم خاطرههای فراوانی دارم. وقتی نوزادی شروع به گریستن میکند، میگویی جانم، قربان اشکت شوم. دیگر وقتی بخندد که جای خودش را دارد، از خوشحالی غش میکنی. کمی که میگذرد و بیخوابیهای آن دوران به سراغت که میآید، منظورم همان دوران بعد از زایمان، اخم میکنی و به فرزندت میگویی تو را به خدا گریه نکن، میخواهم بخوابم. از همان اول، جبههی گریه معلوم میشود، جبههی باطل است.
همیشه لبخند ستودنی و زیباست، حتا در سختترین شرایط. انگار خندیدن پر از امواج مثبت است، خانه را پر از شادی و نور میکند. صورتهای شاد و پر از خنده زیبا هستند. صورتهای پر از اشک غمگینم میکند و انرژی را از من میگیرد. آیا شما نظری غیر از این دارید؟ اشکهای از سر ذوق هم برایم،شادیآور نیست. زندگیشاد بهترین روش زیستن است.
قداست در زندگی شاد
آنچنان از لبخند حرفزدم که انگار بدترین چیز عالم گریه است. نه، منظورم این نیست.اشک قداست دارد و جایگاهش خاص است. ولی زندگی شاد باید باشد. بدون اشک دل میمیرد. صحبت زیستن با لبخند است. شادی دل است. آنچه که در جامعهی امروز و دیروز ما مزمّت شدهاست.
اثر خرافات، در شاد زندگیکردن
از خندیدن میترسیدم. از شادی زیاد گریزان بودم. آن هم برای چه؟ برای خرافاتی که در وجودم تنیدهشدهبود. هر کسی بخندد، پشتش باید بگرید. این اعتقاد، چون سپری بزرگ در برابر شادیهایم قرارگرفتهبود. انگار واقعن همین میشد. وقتی شادی میکردی، بعدش غصه بود. با این قانون بزرگ شدیم.
داستان زندگی همراه با شادی
غم و شادی کنار هم هستند، چه بخواهی، چه نخواهی.وقتی شادی میکنی، باید با تمام وجود شادی کنی و وقتی غمگینی باید با تمام وجودت آن را بپذیری و به خودت در بیرون آمدن از آن کمک کنی. این گونه بهترین زیست را داری. جملههای بالا تجربهی ۴۰ سالهی زندگی من هستند که این روزها، در سن ۵۴ سالگی به آن رسیدم. پذیرفتن زندگی با تمام وجود و مزه مزه کردنش کار بسیار دشواریست که با مهارتهای مختلف باید به آن رسید.
نگاه مختلف به شادی
برای رسیدن به جواب اینکه چگونه زندگی شادی داشته باشیم، باید از هزاران نفر سوال کنیم، چون هر فردی شادی را در یک چیزی میبیند. پس نگاه هرکسی به شادی متفاوت است. میخواهم ابتدا از خودم شروع کنم.
۱- چگونه می توانی زندگی شادی داشتهباشی؟ سوال تامل برانگیزیست مگر نه؟ پاسخش طولانیست. اما چون بازی مارپله نیش میخوری و به پایین میافتی و دوباره بالا میروی. میگویید: چگونه؟ برایتان میگویم. گفتم: اگر سلامتی داشته باشم، مسئله حل است. زندگی چگونه خواهم داشت. بعد گفتم: پس پول چی؟ دیدم به پول هم احتیاج است. به دنبالش دیدم اگر سلامتی و پول داشته باشم و تنها باشم، زیاد نمیتوانم شاد باشم.
دوباره به فکر این افتادم که سلامتی، پول، خانواده و دوست. باز با خود گفتم: یعنی اگر اینها را داشتهباشم کافیست؟ دوباره گفتم: فکر نکنم. سلامتی، پول، خانواده یا دوست، تفریح. باز با خودم گفتم: اینها کافیست؟ نهیبی به خود زدم و گفتم: اگر همهی اینها را در زندان داشتم، باز شاد زندگی میکردم؟ پس باید هم سلامتی، هم پول، هم خانواده، هم تفریح و هم آزادی را داشته باشم تا بتوانم زندگی شادی داشته باشم. با این سوال و جوابها خودم را مشغول کردم و عاقبت دیدم، ای بابا، من که همه چیز را میخواهم.
پس با خود گفتم اصلن زندگی شاد یعنی چه؟ خندهدار است مگر نه؟ بعداز جواب دادن دوباره به سوال می رسی. یعنی اگر به همه چیزهای بالا برسم شادم؟
شادی چیست؟
جالب است در این متن، از آخر به اول رسیدیم. بنابراین شادی یک حالت روانی است که در آن فرد احساس عشق، سرور، خوشبختی یا شاد بودن میکند. به فردی که دارای چنین حالتی باشد. شاد خرسند یا خوشحال گفته میشود.
پژوهشها نشان داده است،شادی رابطهای مستقیم با مسائل همچون پیوندها و تعاملهای اجتماعی، وضعیت فرد از نظر داشتن شریک زندگی، کار، درآمد و حتا نزدیکی به انسان های شاد دارد.
قدیمیترین تعریف از شادی از افلاطون است.
او سه بعد برای روح انسان قائل است. که عبارت از: عقل، شهوت، خشم . و برای هرکدام از آنها شادی خاصی قائل است.
همهپرسی از زیستن شادانه
قلم و کاغذ به دست به سراغ دوستان و آشنایان رفتم. خانم، آقا چه چیزی را ملاک زندگی شاد میدانید؟ باور میکنید همهیشان گفتند: پول وقتی نام پول را میشنیدم، «میگفتم: اگر سلامتی نداشتی چه؟» میگفتند: اِ سلامتی هم میخواهیم. «می گفتم: اگر سلامتی و پول داشتی و دوست نداشتی چه؟» فکری میکردند و میگفتند:باید هرسه را داشت. دوباره «میگفتم: اگر هرسه را داشتی و در زندان بودی چه؟ میخندیدند و میگفتند: ای بابا نمیشود که ما آزادی هم میخواهیم.
خوشبختانه همه با هم به این نتیجه رسیدند که باید برای داشتن زندگی شاد به طور متعادل از همه چیز بر خوردار باشند. مطلب بعدی که برایتان مینویسم، بر اساس دادههای موجود است که در رابطه با شادزیستن ایرانیها آمده است.
ایرانیها، با جشن گرفتن- بودن در کنار خانواده، رفتن به مسافرت و پارک،داشتن امکانات اجتماعی،پیروزی بر دیگران، ثروتمندبودن و سلامتی احساس شادی میکنند.
شادی سبب تقویت سیستم دفاعی بدن میشود.
شادی سبب تقویت سیستم عصبی بدن میشود.
محدودیت زیستن شاد
شادی در کشور ما محدود شده به موازین دینیست و به شادی اسلامی و شادی غربی تقسیم شده است. ما مراسم عزاداری را بهتر از جشنهای باستانی برگزار میکنیم. طبق نظرسنجی موسسه گالوپ در سال۲۰۱۳ ایرانیان پس از مردم عراق، دومین مردم ناشاد دنیا معرفی شدند.
شادی در دین های مختلف یکی از ارکان مهم محسوب میشود. در آئین زرتشتی، شادی و عبادت به یک معنا در کنار هم قرارمیگیرند. واژه «پشت و یا یزشن »که ریشه واژه جشن است، به معنای ستایش و نیایش خداوند است. شادی یکی از مهمترین رکنهای بودایی هم هست. در یهودیت شادی یک عنصر مهم در خدمت خداست.
ادامه دارد…