خانهی شعر کجاست
مدتهاست که در شعر غرق شدهام. دریایی که اگر در آن شنا کنی غرق میشوی ولی جان نمیدهی، جان میگیری. برایم سوال بود که: چرا شعر دوست داریم؟ چرا همیشه زمزمه میکنیم؟ چرا دوست داریم که کلماتی آهنگین بر زبان جاری کنیم؟ چرا زمان خوشحالی شعر میخوانیم؟ چرا وقت ناراحتی شعر میخوانیم؟ چرا کلماتِ شعر ما را آرام میکند؟ چرا شعر برادر دوقلوی موسیقی است و یا خواهر دوقلویش؟
خاطرات کودکی
همیشه دوست داشتم، وقتی کودکم را روی پاهایم میخواباندم، برایش هرجملهی من درآوردهی خودم را آهنگین کنم و چون شعر برایش بخوانم. اُلُندی، بُلُندی، اُلُن بُلُو بُلُودُندی چندین بار این کلمات را تکرار میکردم. نمیدانم این کلمات از کجا میآمد. ولی وقتی می آمد.کودکانم آنقدر از حالت گفتن و خواندم میخندیدند که از خستگی بیهوش میشدند و میخوابیدند.
به سالهای کودکی خودم برمیگردم، خاطرهی خواندن مادر. مادر عادت داشت برای همهی کودکانش نَئنو میبست. برای من و برای کودکان من، وقتی گهواره را تکان میداد، شعرهایش شروع میشد . انگار با شعر، با وزن، با آهنگ همه چیز حرکت میکند و تو در این حرکت، ریتم میگیری و میرقصی و مینوازی و میخوابی.
حتمن تاریخچهی شعر هم همین است. انسان نخستین، دلش میگیرد و در غروبی غم انگیز مینشیند و حرفهایش را با صدا به اطرافش پخش میکند. نمی دانم… ولی هرچه هست، خواندن شعر تو را آرام میکند و فرقی نمیکند که چه شعری باشد وزن داشته باشد و یا ساده بیان شده باشد.
شعر چیست؟
آنچه که بزرگان دربارهی شعر می گویند. شعر، سرود، چامه یا چکامه شاخهای از ادبیات است که از ویژگیهای زیبا شناختی و اغلب ریتمیک زبان استفاده میکند. دهخدا در یادداشت های خود دربارهی شعر چنین مینویسد:
<<چکامه، چغامه، چامه،نَشید، نظام، سخن منظوم، منظومه، قریض. ظاهرن ایرانیان راقسمی سرود یا شعر بوده و خود آنان یا عرب آن را (هَنَیمَه) مینامیدهاند. قدیمترین شعر ایران که به دست است گاتاهای زردتشت میباشد. که نوع شعر هجایی محسوب می شود.>>
هر کداممان در خاطرهای دور، شعری را به یاد داریم.حتمن یادتان هست. جادوی کلمات در شعر ما را مسخ میکند و روحمان را جلا میدهد. چون کودکی که زبان باز کرده، حروف را بر لبانت برقصان و طعم شیرینش را مزه کن. و شعر بخوان…