نقاشی دارویی است نوشتنی
آرامش برای هرکسی معنی خاصی دارد که خودش به آن نقطه میرسد. یکی در زندگیِ آرام، یکی در هیجان، یکی در پول، یکی در علم و…آن را جستجو میکند و دقیقن به اندازهی تمام آدمها، راه رسیدن به آرامش وجود دارد. هنر هم یکی از آن معجون هاست که تو را به دنیایی دیگر میبرد. گاهی وقتها درونت نا آرام است. حالت را چیزی خوش نمیکند. جسمت هم به دنبال این ناخوشی ناکوک میشود. به پزشک مراجعه میکنی؛ می گوید: باید دارو و درمان کنی، مواد انگیزه بخشیِ مغزت را افزایش دهی. تو میمانی که این کار را انجام دهی یا نه؟
اگر چه خوردن دارو تو را از این حال بیرون میآورد. ولی کارهای فرعی دیگری هم وجود دارد که امتحان کردنش خالی از لطف نیست. یکی از آن مهارتها که بسیار وجد آور است. نقاشی است. همهی ما د راتفاقات گوناگون، اگر کاغذ و خودکاری در دستمان باشد نا خودآگاه شروع به خط خطی کردن آن میکنیم. یعنی به عبارتی میشود گفت: نقاشی پنهان هستیم.که فرکانس درونمان را بر روی کاغذ رسم میکنیم.
من هم به سفارش دوستی که از دغدغههای زندگیم خبر داشت به این سو کشیده شدم جهان بزرگ نقاشی. این مطلب چکیده ایست از تجربه ی روزهای تلخی که با این روشها توانستم کمی حالم را خوش کنم و به قول بزرگی نور درهاون بکوبم، چون برای عبور از پل زندگی باید خودت را استوار نگه داری.
۱- خط خطیهای رهایی
همان که از اسمش پیداست رهای رها مداد و کاغذی در دست بگیرید و شروع کنید. هرچه دلِ تنگتان میخواهد خط بکشید. پر رنگ، کم رنگ، کوتاه، بلند، کج، راست، دایره مربع،…دیگر دست هایتان، دهانتان میشود، هرچه دوست دارید با دست هایتان بگویید. این راه خوبی است برای سبک شدن و استرس، امتحان کنید.
۲- از روی مدل کشیدن
کم کم که خط خطیهایتان شکل گرفت و خط هایتان محکم شد. میتوانید شی و یا هر چیزی که دوست دارید را مقابلتان بگذارید و آرام آرام آن را برصفحهی کاغذتان جان دهید. صبور باشید، سمت راست نقاشی با سمت چپش یکی نمیشود، شاید هم بالا با پایین همخوانی نداشته باشد. رها از بایدها و نبایدها بکشید. اگر گلدانی که درحال کشیدن آن هستید کج شد، فدای سرتان، گلدان وجودتان کج نشود. بعد از تمرینهای زیاد عالی می کشید، شک نکنید.
۳- استفاده نکردن از پاک کن
همیشه برای بهتر نوشتن، بهتر کشیدن و تمیزبودن از پاک کن استفاده میکنیم. این بار شما از پاک کن استفاده نکنید.کجی ها، ناراستیها را بگذارید باشد، تا ببینید تا بیندیشید تا یاد بگیریم، در زندگی هم نمیشود پاکن در دست بگیریم و عیبها را پاک کنیم. باید زیر بنایی زندگی را بسازیم. عمیقن نقاشی زندگی را یاد بگیریم. عیبها را که خوب دیدیم و واکاوی کردیم آن وقت دست به پاکن شویم.
۴- تمرینهای کوتاه مدت
ابتدا به خودتان سخت نگیرید. هر وقت که دوست داشتید نقاشی کنید تا حالتان خوب شود. از سر اجبار هیچ کاری لذت بخش نیست.زمانهای کوتاهی را برای آرام شدن و حسی خوب در نظر بگیرید و در آن تمرین کنید تا اثر بخش باشد.
۵- تمرینهای طولانی مدت
بعد از مدتی که رفاقتِ شما با مداد و کاغذ محکم شد. دیگر یا این رفیق وقت بگذرانید. دوستی که آرامتان میکند. با این دوست میشود ساعت ها نشست و گفتگو کرد.
۶- دوست داشتن انواع نقاشی
به تجربه گشوده باشید. انواع روشهای نقاشی را ببینید و کنجکاوانه امتحان کنید. بعد از آن معلوم میشود که به کدام روش علاقه دارید،انتخابش کنید و بدنبال آن بروید.
۷- خوب دیدن همه چیز
وقتی نقاشی میکنید. آنچه که در کشیدن بیشترین کمک را به ما میکند. چشمها هستند. دیدن و خوب دیدن. همه چیز را با دقت بنگرید، زاویهها، اندازهها،فاصلهها، رنگها، برای خوب کشیدن، خوب دیدن شرط اساسی است.
۸- استادی خوب
اگرچه همهی این کارها را میتوانید خودتان با جستجو در کتابها و فضای مجازی پیدا کنید.اما اگر میخواهید حرفهای کار کنید و فوت و فن بیشتری یاد بگیرید، دیگر خود را به استادی چیره دست بسپارید. اگرچه صلاح کار خویش خسروان دانند.خودتان بهتر میدانید.
۹- نقاشی و آرامش
چقدر خوب است که هرکسی برای خودش خلوتی داشته باشد که در این خلوت بتواند از هیاهوی جهانی که در آ ن است دور باشد. نقاشی دنیای عجیبی است. دنیای رهایی از دیروز و فردا و ماندن در امروز و حالا. پس برای خودتان خلوتی دست و پا کنید.
۱۰- نقاشی وشعر
همیشه دوست داشتم با شعر نقاشی کنم. دوست داشتم کلماتم رنگ داشته باشند. دوست داشتم کلماتم شکل داشته باشند. به همین سبب وقتی شعری میخوانم و یا می گویم اولین چیزی که در ذهنم شکل میگیرد را بر روی کاغذ میآورم و آن را ادامه میدهم و میکشم. میتوانم این صفحه را تا بینهایت ادامه دهم و کلمه را به شکلهایی گوناگون بر صفحه بنشانم و نقاشی کنم، کلمات برایم بینهایتند.
نقاشی و شعرهای من
قفس که با تو بماند
بدنت میشود
روحت میشود
دیگر قفس بودنش
را فراموش میکند
بال در میآورد
تو را پرواز میدهد (گلی)
نامش سُرور است
نامِ خدا را میگویم.
با دیدنش گل از گلت میشِکُفد.
چه فرقی میکند؟
چه رنگی داری؟
چه پوششی داری؟
سُرور باش.
بخند و لبخند را به لبان همه بنشان.
سرور که باشی خدا با توست.✍️گلی
من درخود گمشدهام
در کوچههای پیچ در پیچ خیال
به دنبال راهی میگردم
ستارهای چشمک میزند
شب آن جا نشسته
به دنبالش میروم
خاموش میشود
راه را گم میکنم
میچرخم
میپیچم
چون روندهای بر روی دیوار زمان
دوباره او را میبینم
به سمتش که میروم
دیگر صبح شده است
او رفته
و من در حلقهی گیاهِ روی دیوار ماسیدهام
دیگر ماندگار شدهام
آجر شدهام
ستاره مرا با خود نمیبرد
پرندهی خیالم میمیرد
من در حلقهی گیاهِ رویِ دیوار ماسیدهام✍️گلی
نگاهم که به سوی چشمانت پرید
افسون شدم
ردّ نگاهِ شیرینت را
درخورشید
در ابر
درکوه یافتم
ای دخترک زیبا رویِ سرزمین من
چند قدمی که به ماه نزدیک شدم
چشمت آنجا نشسته بود
منتظر باران بود
این بار شیرینیِ نگاهت در باران حل شده بود
محلولش
درسنگ
در درخت
در برگ
در رود
در زمین
شراب شده بود
لاله ها مست شده بودند
ردّ نگاهِ شیرینت ولوله انداخته بود
ای دخترکِ زیبا رویِ سرزمینِ من✍️گلی
دستانت خبر دارند
که
آرزو کجاست
او آرزو را به آن جا پرتاب کرده است
آرزو آن بالا گیر افتاده
دلش میخواهد بیاید
اما نمیتواند
او ستاره شده
به آسمان چسبیده
آنقدر میماند تا بمیرد
بعد پایین میافتد
آرزو
مرگِ ستارههاست.✍️گلی
پرنده میخوانْد
زن بود
بر روی درختِ باغ
صدایش را از آن دور دورها میشنیدم
در چشمانش لانه داشت
از آن بالا
دلتنگیاش را که میدید
چَه چَه میزد
خورشید که به او سلام میکرد
او میآغازید
از زنده به گور شدن
از نخواندن
از غربت
از ننوشتن
از تنهایی نغمه سر میداد
سرودش زنجیرها را پاره کرد
قفلها را گشود
زن، خود کلید شد.✍️گلی
حکایت نی
حکایتِ جدایی هاست
امّا آن زمان که نیِ مرا بریده اند این گونه نبود
گُلی در آمده بود که
شبنمش
نیشکر شد و
کامِ همه را
شیرین کرد
در آن جامِ شکّرین
تو بودی که
وصل را میخواندی
تو، ای روحِ زنانگی.✍️گلی
فریاد کنان
سعادت خود را خواهم گفت
که ای تاریکیها بدانید
که مردی در روشنایی خود
راه میرود
واین روشناییها بدانید
که مرد تنها
در تاریکیها نیز راه خود را
باز خواهد یافت (بیژن جلالی)آب وآفتاب
ابدیتِ اندوه
چون چادری است
که بر افلاک گسترده اند
وچشمهای نگران ستارگان
خاک را نظاره میکنند
که همچنان از آسمان
جدا مانده است (بیژن جلالی)آب وآفتاب
دلم میخواست
جایی بودیم پر از چراغ
پر از میوه های رنگین
پر از گل ها
تا دست یکدیگر را میگرفتیم
ولی دیگر خودمان نبودیم
همه گل بودیم
همه چراغ بودیم
همه میوههای رنگین بودیم (بیژن جلالی)
آب وآفتاب
هر روز
اندکی مردن
و گاه بسیار مردن
برای اینکه
زنده باشیم (بیژن جلالی)
میپنداشتم
که بر بالا کوهی ایستادهام
و مسیح وار روز را مینگریستم
و نگاه من بندگان خوب خدا را
جستجو میکرد
و چون کسی را نیافتم
باز پس نگریستم
و سایه تیره خود را
دیدم (بیژن جلالی)
هرچه میکنم باز هم
به سویِ نور میگریزم
زیرا با چراغِ شعر
به راه افتادهام (بیژن جلالی)
هر کلمه
چراغی ست
و شعر
چلچراغی ( بیژن جلالی)
🌙🌙ماه
یک کلمه
ستارهها چلچراغ
زن
شعرِ آسمان ( گلی)
با شعر به سویِ تنهایی خود
میگریزم
و از تنهایی خود پیشتر
میروم
تا تنهایی جهان (بیژن جلالی)
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
تنهایی
به خود میبالد
که
کسی را همراه ندارد
او همیشه
ازخودش، راضیست✍️گلی
شعر را
اینجا و آنجا میبینم
رهگذری ست
یا پرندهای
یا کلمه ای ست
که به سوی من
در پرواز است (بیژن جلالی)
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
امروز باران شعر میخوانَد
کلماتش را تند تند
بیان میکند
به او گفتم
آرام تر
او برایم کلمه به کلمه زمزمه میکند گلی
شعر است
که پیش میآید
مگریزید
کلمه است
که کوهی یا دریایی
شده است (بیژن جلالی)
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
شعر
چون ذرهای
از نور میآید و
در جانت نفوذ میکند
چون گیاهی
تو را به دلِ خاک
مهمان میکند(گلی)
من بودم
یا تاریخ بود
بدنت را به که سپردی
که این چنین زخم برداشتی
من بودم
یا تاریخ بود
تکه ای جدا مانده از تو
درکنارِ کفتاری مانده
طعمت برایش
شیرین بود
من بودم
یا تاریخ بود
چرک و خون
رودخانهای شد
که نورآب را خاموش کرد
اما خاکت
شفا شد بر آن زخم
رودخانه سفید شد
من بودم یا تاریخ بود
بر روی زخمت
مرهم گذاشتند
آن پاکان
تاریخ، زخمش را
فراموش کرد
تو اما
همیشه زخمی
همیشه دردمند
همیشه ماندی
ای من
ای ایران من✍️گلی
در این شبِ سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشهای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زینهار این بیابان وین راه بی نهایت (حافظ)
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
چشمها گم میشوند
نگاه، کوچه به کوچه میگردد
خانه خالیست
مهربانی
حیاط را ترک کرده
ترس
تار تنیده
طنابی ضخیم
دورش بافته
نفَس
به شماره افتاده است
خانه خالیست (گلی)
آرام
بیصدا
اشک میریزد
قصرها آبیاری میشوند
قلعهها شکوفه میدهند
پرچمها رنگ میگیرند
سرخ
سفید
سبز
زنبورها
عسل را
با خون میسازند
وطن باز
هم
شیرین میماند گلی
از خاک
گذشتهام
و از آب
به باد رسیدهام
و در انتظار
آتشم ( بیژن جلالی)
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
طبعم را
تَر کردم
باد وزید
و
خشکیِ عشق
خاکِ سرد
را به آتش کشید گلی
من چون کودکی
شصت و هفت سالگی خود را
تماشا میکنم
و کسی را میبینم
که باور ندارم
و او را نمیشناسم (بیژن جلالی)
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
با او
همسفر بودم
آینه
او من است؟
یا
من اویم؟
چه غریبانه… گلی
ما خالی بودن از خود را
پشت سر گذاشتهایم
و اینک در آستانه دوزخ
ایستادهایم
که پُر از ما است (بیژن جلالی)نقش جهان
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
بهشتم
دوزخیست
من
در برزخِ بودن
مانده ام گلی
هستی من
پروانهای شده است
و دنبال گلی که نیست
پرواز میکند (بیژن جلالی)نقش جهان
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
سالهاست
که
سرم را
به
گلی پیوند زدم
حالا
نه، گلم
نه، پروانهام
نه، انسان گلی
آن جا که اسبها نمیتوانند بتازند
آن جا که شکافی نیست
تا اجازهی عبور به پرتو نوری بدهد
آنجا که علفها نمیرویند
من دست به دامان کلمات میشوم (مرام المصری)
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
روحِ کلمات
از
دیوارها
عبور میکند
به
آنجا میرود
که
آزادی است گلی
مرد چیزی بیشتری از این نمیخواست
یک خانه
فرزندان
و همسری که دوستش داشته باشد
ولی یک روز از خواب بیدار شد
و پی بُرد روحش پیر شده است
زن چیز بیشتری از این نمیخواست
یک خانه
فرزندان
و شوهری که دوستش داشتهباشد
یک روز بیدار شد
و فهمید روحش
پنجره را باز کرده
و گُریخته است (مرام المصری)
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
آنیما
در گوشم
از عشق
میخواند
امّا
آنیموس
میگوید
برو گلی
آنیما: روح زنانه ی مردان
آنیموس: روح مردانه ی زنان
احمقانه ست
هرگاه قلبم
صدای در زدنی را میشنود
درهایش را باز میکند(مرام المصری)
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
چشمهایم
قلب میشوند
وقتی
که تو را
میبیند گلی
شکر گزارم که سر پیری
همچنان دل من در گرو
سایه روشن درخت هاست
و به امید دیدن دانههای برف
روز شماری میکنم
و خاطره درخشیدن خورشید
روی دریا بهترین لحظه من است
شکر گزارم که سر پیری
همچنان واقعیت ساده جهان همراه من است. (بیژن جلالی)
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
چشمهای پیریام را
با
چشمان جوانیام گره زدم
آن وقت
خورشید
درخت
آب
با من صحبت میکنند. گلی
آفتاب به سایه طعنه زد
تا کی سیاهی و سوگ؟
و سایه پاسخ داد:
بر من بتاب تا ببینی عینِ روشنیام
آفتاب میدانست که نمیتواند
بر زاویههای پنهان بتابد
و سایه که از اشتیاق میسوخت
به انتظار شب نشست
تا شاید بتواند آفتاب را در مهتاب تماشا کند
و به سایه روشن بپیوندد (بهار رها دوست)
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
تو را در
درونِ سایه
یافتم
با من
آشتی کن
ای
خودِ پنهانِ من گلی
کارگرانِ هنر مشغول کارند
و در حاشیه ی جاده
تابلوهایی نصب میکنند
شعر خواندن
شعر شنیدن
شعر گفتن
شعر نوشتن
پس کو تابلویی که روی آن نوشته باشند
شعر بودن؟( بهار رها دوست)
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
زندگی
یعنی
رقصیدن (گلی)
رسانه خبر داد
که دایرهی دنیا مرکزش را گم کرده است
امید پریشانِ جهان
و نومیدی شگفت زدهی من
به ساعت بیعقربه مینگرند
و بی قرار در آغوش هم پناه میگیرند ( بهار رها دوست)
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
لبخند
پشتِ لب
زندانی شده است
قاضیِ اُمید
او را
آزاد میکند. گلی
بودن نبودن
گفتن نگفتن
داشتن نداشتن
جانِ کلام اینهمه کلمه چیست؟
جان کلام در فاصلهی بین
بودن و نبودن
گفتن و نگفتن
داشتن و نداشتن است (بهار رها دوست)
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
قرنهاست
سالهاست
ماههاست
هفتههاست
روزهاست
شب هاست
ساعتهاست
دقیقههاست
ثانیههاست
که
فاصله را گم کردهایم. (گلی)
آدمها میخواهند دنیا را بسازند
و از یاد بردهاندکه آنها را
دنیا ساخته است (بیژن جلالی)
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
با
نامِ
اشرفِ مخلوقات
دل خوش کردهایم
به دنبالش
همه چیز را
بر باد دادهایم گلی
شعرهای من
در زندان هستند
دلم میخواهد درِ زندان
باز شود
و به سویی پرواز کنند
که با دوستان
باشند (بیژن جلالی)
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
خوش
به حالِ زندان
در و دیوارش
شعر می گویند گلی
ابر اندوهان
برمن ببار
باران زهر
تا از قلبم برویانی
دگربار
نهالی تلخ
که ببالد
در آذرخش
بگذراند از سر، شب مرگ
خدنگی شودگزین
درباغ نیمروز
این چوب گز.
ابر اندوهان
نام من
رویین تنان را کدام
خواب بر دیدگان
حرام کرده است؟ (جواد مجابی)
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
آسمان
کوچ میکند
وقتی
چشمان ابر را
بارانی میبیند
خورشید
که به استقبالش میآید
درخانهی نو
آرام میگیرد گلی
سیمرغ
میشناختت
هرکه
رمزِ رنگین کمان را بگوید
او را باخود میبرد
چه زود
به رنگین کمان رسیدی
چه زود سیمرغ را شناختی
چه زود سیمرغ شدی
کیانِ سرزمینِ من گلی
بر دستهایمان
بالای تخت بدیوار بر میادین شهر
حتا بر دکمههای…، جلیقه
زنجیر بستهایم و یک ساعت
بیآنکه قبله نمائی بدست بگیریم
در موجتاب آینه را ندیم
و..،واماندیم
زندان چه هست؟ جز انسان درون خود
راستی که هیچ زندانی بکوچکی مغز نیست
آری ما همه زندانیان خویشتنیم (نصرت رحمانی)
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
عقربههای ساعت
به تکرار
محکوم شدهاند
زمان
زندانیست
تنها
تو
باخود ماندهای. گلی
رعد است و برق
باران سر شکیب ندارد
چون تازیانهای کمر راه
در هم شکسته است
شب پیر خسته است
وقتی که میروی
قفلی به در مبند
شاید اتاق کوچک من
امشب پناهگاهی گردد
یاران گمشده باز آیند
و باز شعله در اجاق بخندد
سفری و خندهای و گپی
امید تازه، روی کومه به پاشد ( نصرت رحمانی)
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فریاد میزنم
آسمان خیالم
ابریست
رعدِ کلمات
بارانِ اشکم
را طوفانی کرده است
به دنبالِِ برقِ امّید میگردم گلی
من از این باد رقصان
روی آب برکهی بیمار
نشسته، ای به غفلت دل
هراسانم
صدا از دور میآید
طنین، دردخیزِ تلخ
به غفلت، ای سپرده دل
تو گوئی سنگهای گور یاران
رفتگان پاک
تو گوئی سنگ های
کوچه متروک
میترکند (نصرت رحمانی)
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
باد
با وردِ شبانه
خاک را سنگ میکند
تا زمین
از دردِ یاران
متلاشی نگردد گلی
دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ایوان میروم و انگشتانم را
را بر پوست کشیدهی شب میکشم
چراغهای رابطه تاریکند
چراغهای رابطه تاریکند
کسی مرا به میهمانی گنجشکها نخواهد برد
پرواز را بخاطر بسپار
پرنده مردنی است ( فروغ فرخزاد)
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
نور، دوبالم میشود
نور دوبالم میشود
به شب که میرسم
آسمان روز میشود
با دستانم ستارهها را خاموش میکنم
با دستانم ستاره ها را خاموش میکنم
خورشید، به دنبالم میآید
مرا در خود جای میدهد
داغ میشوم
میسوزم
بیدار میشوم گلی
چون درختی در پاییز هستم
نیمی از برگها فروریخته است
شاخهها پیدا شدهاند
باد ملایمی می وزد
و من با برگهایم آهسته
اشک میریزم (بیژن جلالی)
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فصلِ چشم
با اشک، پاییزی میشود
دلبرگها
رنگِ خون گرفته اند گلی
14 پاسخ
سلام گلی جان متن فشنگی بود. ما به دم مسیحایی هنر نیازمندیم. وگرنه زندگی دشوار و غیرقابل تحمل میشود. من هم یک مطلب قدیمی دارم که در مورد هنر نوشتم. اگر فرصت داشتید قدم رنجه کنید و مطلبم رو بخونید. لینکش رو براتون گذاشتم. https://maryamnikoumanesh.ir/3124
سپاس بانو جان چیره دست وهنرمند من از خواندن مطالب سایتتون لذت می برم.
سلام به بانو گلی گل
به به برای این همه زیبایی
گفتم اسمتون ادیبانه است نگو خودتون یه پا ادیبین
عالی هستین عزیز
نقاشیها شعرها ساده و پر از آرامش
لذت بردم
دمتون گرم بانو جان
شعرهای روان و ساده شما رو دیدم
به شعرهای الکن خود کمی خندیدم
براتون آرزوی بهترینها رو دارم عزیز
ممنون زهرای عزیزم ممنون که مطلبم را خواندید زیبایی در نگاه پر مهرتون است.
راستی عزیز جان
دعوتین با افتخار به این یادداشت کاملن مرتبط
( ایموجی قلب و گل) چون با سیستم مینویسم امکان ارسال ایموجی نیست.
https://zahrazamanlou.ir/3146/%d8%b1%d9%88%d8%b2%db%8c-%d9%85%d9%87%d9%85%d8%a7%d9%86-%d9%88%d8%a8%d9%84%d8%a7%da%af-%d8%af%d9%88%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%86/
ممنون زهرای عزیزم چه سایت زیبا ومطالب خوب وارزنده ای داری عزیزجانم.
سلام گلی خانم چقدر شعرات و نقاشیهات مثل خودت گلند
خیلی لذت بردم واقعن طبع شاعری خوبی دارید. بهتون تبریک میگم
ممنون گیاند عزیزم وبالطفم.ممنون که خوندید وممنون که هستید.
سلام گلی عزیزم
از بچگی دوست داشتم نقاشی کنم
اگر چه هیچ وقت تلاش کافی نکردم
سوم ابتدایی سر کشیدن گلدان یک دفتر نقاشی را کامل خراب کردم
معلم دلسوز که نه تنها معلم ما بود حامی خودمان و خانواده هایمان بود
هم بهم صفر داد
هم گفت دفتر رو که قبلا برگه ها را مچاله می کردم
پاک کنم و تا آخر سال از همان دفتر استفاده کنم.
شاید نقاشی را یاد نگرفتم
ولی استفاده صحیح از دفتر نقاشی ام را یاد گرفتم.
دوست خوبم این که شما نقاشی هایتان را می نویسید هم زیباست و این شعرتان چقدر زیبا بود:
قفس که با تو بماند
بدنت می شود
روحت می شود
دیگر قفس بودنش
را فراموش می کند
بال در می آورد
تورا پرواز می دهد(گلی)
سلام خانم قهرمانی گل شما فوق العاده اید ممنون که هستید وخواندید هنوز هم دیر نشده با یک مداد وبایک ورق خط های وجودتون را نقاشی کنید.
نقاشیهای شما بسیار زیبا پر از رمز و رازه .هرکدوم از اونا به همراه شعری زیبا میتونه در یک پست جدا و تحت عنوانی آرشیو بشه.
ممنون آقای طاهری گرامی از حسن نظرتون بسیار سپاسگزارم
گلسا جان وب قشنگی داری. به قشنگی ذهن زیبات
ممنون عزیزم که به سراغ وبسایت من آمدی دوست همراهم