با شعرهای من

شعر حکاکی

یک زبان شناس می‌خواهم

کلمات می‌نشینند برلوحِ دلت‌

حکّاکی می‌شوند

آنگاه غبارِ ندیدن

روی آن را می‌گیرد

تو می‌مانی

با یک دستْ نوشته‌ی

تاریخی

بعدها می‌آیند

با بُرِس پاک می‌کنند

کنار می‌زنند

کشف می‌کنند

آن کلامِ سادهِ یِ

مهرت را

آن زمان،

دیگر

تو

رفته‌ای

 

2 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اشتراک گذاری