جمعه قدمهایم را با میوهها هماهنگ میکنم. یا به عبارتی پیادهروی میوهای دارم.میوههاییکه با زندگیمان عجینند. طعمشان روح را مینوازد.مزهشان تو را به سالهای دور و نزدیک میبرد.
هیچ شده سیبگلابی را گاز بزنی و آن طعم، تو را ببرد، کنار درختِ سالها پیشِ خانهی مادری. یا وقتی پرتغالی را پوست میکَنی، عطر آن تو را به یاد بوی تن رفیقی بیندازد.
در بازارچه به سفر رفتهبودم، با دیدن شلیل به یاد آقاجان و دوچرخه و سبد خریدش و پاکت پر از شلیلش که وقتی آن را میگشود، شلیل های لپ گلی و ور چینش تو را هوایی میکرد.
کمی جلوتر زرد آلوهای شیرین و زیبا تو را به یاد مادر و شکستن هستههای زرد آلو در حیاط و کنار پله و سرخ کردن آن در تابهای مسی که عطرش تو را مست میکرد.
خیار آن میوهی سبز که تابستان تنها همدم پدر بود تا گرمای شبهای تابستان را با آب دوغ خیار فروکش کند. گاهیچند پری از نعنا در آن میانداخت تا سردی خیار و دوغ را بگیرد.
چقدر میوهها برایمان داستان تعریف میکنند. هر کدام شان در دهان هر کداممان ترجمهی مخصوص خودش را دارند.
یک سیب را گاز میزنم. طعمش، اوه عالیست، شیرین است و رفیق. دندانهایم آرام آرام آن را لمس میکند، طعمش بهشتی است.
گیلاسی به دهان میگذارم. شیرین و دهان پُرکن؛ دوست داری که هرچه زودتر قورتش دهی تا یکی دیگر را مهمان دهانت کنی.
حالا شلیلی را غرق در بوسه میکنم. وای، نه شیرین است و نه ترش، طعم خدایی دارد، قورتش نمیدهم تا در دهانم به یادگار بماند.
انگور: دانه دانه با حوصله، لمسش میکنم، شیرین جانش را مزه مزه میکنم، جذب از راه دهان مستت میکند از سرخوشی.
خیار: با پوست، بویش به هفت همسایه میرود، گلپر که به پاشی، دیگر سر از پا نمیشناسی. صدای غرچ وغرچ را نمیتوان پنهان کرد. خودمانیم صدایش وجد آور است.
طالبی: اوف، چه خوش بوست. زیر زبان آن را مزه مزه میکنی، وقتی که شیرین است، گل از گلت میشکفد. وای به حال روزی که طعم آب دهد، اخمهایت او را خجالت زده میکند.
آلبالو: صورتت مچاله میشود. ولی این مچالگی را دوست داری. لبانی گرد و عشقی زیاد طعم خاطرات را با آن قورت میدهی.
موز: یارِ قدیمی، اما نایاب لایه هایش را که میتکانی، شیرینی ناب و نرمی، روحت را مینوازد. او طعم خاطرات تغذیهی مدرسه را میدهد. با او آرام قدم برمیداری، حیف است زود تمام شود.
هر کسی برای طعم میوهها لغتنامهی خودش را دارد. طعم هر میوه در دهان، خاطرهای را زنده میکند که مخصوص خودمان است.
حالا شما بگویید: با گاز زدن یک شلیل، طعمش را چگونه معنا میکنید؟
2 پاسخ
چه داستانهایی دارند این میوهها. آلبالو چیز دیگری است. خیلی با ناز و اداست. زودی میآید و زودی میرود. در فریزر که حبسش میکنی دق میکند و ناکامت میگذارد. تازگی را دوست دارد. چایش بسیار گواراست. به جای حبه قند نیز با چای میشود خوردش. گیلاس ادای آلبالو را درمیآورد. این کجا و آن کجا.
چه زیبا از آلبالو گفتید، خودش داستانک شد.ممنون آقای طاهری بزرگوار