رفاقت
وقتی به قصد پیادهروی، کفشهایت را میپوشی و آمادهی رفتن میشوی؛ به خودت قول میدهی که خوب ببینی و خوب بشنوی تا خوب بنویسی. اینبار دوستانی قدیمی، نظرم را به خود جلب میکنند. دوستانی که بسته به زمانه و روزگار از هم دور میافتند و زمانی به هم نزدیک میشوند. نمیدانم که بین شان چه مکالمهای برقرار میشود که اینچنین، دوستیشان پایدار ماندهاست. اینبار این دوستان را بر روی زمین نه، در آسمان پیدایشان میکنم.
رفاقت ماه و زهره
آنقدر در کنار هم به زیبایی مشغول صحبت بودند که صدایم را نشنیدند. راستی، رمز دوستی پایدارشان چه میتواند باشد؟ ماه چگونه با زهره آنقدر رفاقت دارد؟ گاهی وقتها آنچنان از هم دور میمانند که به دوستیشان شک میکنم و زمانی آنچنان به هم نزدیکند که فکر نمیکنی که روزی از هم جدا شوند.
ماه که تازه صدایم را شنیده بود خود را آراست تا برای او و زهره عکسی بیندازم و بعد با لبخندی هلالی و شیرین میگوید: ما یاد گرفتهایم چه در دوری و چه در نزدیکی رفاقت خود را پایدار نگهداریم.
میدانی چگونه؟ گفتم نه. گفت: همدیگر را دوست داریم و به احساسات کوچک و بزرگ هم پاسخ میدهیم و این گونه زهره میشود بهترین رفیق شفیقم که حتا در نبودم به مهربانی چراغِ راهِ مسافران صحرا،میشود.
2 پاسخ
چه رفاقت و دوست زیبایی. با این وصف نویسنده تنها نیست و هر زمان بخواهد میتواند گفتوگویی با دوستان طبیعی خود داشته باشد. دوستانی زمینی یا فرازمینی.
ممنون آقای طاهری عزیز که همیشه سری به سایتم میزنید.